♥از خاکم♥

امروز:
ویرایش محتوی اسلایدر
عکس و مطالب عاشقانه عکس و مطالب عاشقانه عکس و مطالب عاشقانه
بر خاکی نشسته بودم
که خدا آمد و کنارم نشست!
گفت: مگر کودک شده ای، که با خاک بازی ميکنی! 
گفتم: نه! ولی...
از بازی آدمهايت خسته شده ام!
همان هايی که حس می کنند هنوز خاکم
و روح تو در من دَميده نشده
من با اين خاک بازی ميکنم، تا آدمهايت را بازی ندهم!
خدا خنديد...
پرسيدم خدايا
چرا از آتش نيستم!؟
تا هر که قصد بازی داشت را بسوزانم!
خدا اما ساکت بود!
گويا از من دلخور شده بود!
گفت: 
تو را از خاک آفريدم
تا بسازی، نه بسوزانی...!
تو را از خاک از عنصری برتر ساختم
از خاک ساختم
که با آب گل شوی و زندگی ببخشی...
از خاک که اگر آتشت بزنند
باز هم زندگی ميکنی و پخته تر ميشوی...
با خاک ساختمت تا همراه باد برقصی...
تو را از خاک ساختم
تا اگر هزار بار آتش و آب و باد تو را بازی داد
تو برخيزی...
سر برآوری...
در قلبت دانهٔ عشق بکاری...
و رشد دهی و از ميوهٔ شيرينش لذت ببری...
تو از خاکی
پس به خاکی بودنت ببال
و من هيچ نداشتم برای گفتن
 



می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : ,

مطالب مرتبط

بخش نظرات این مطلب


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: